دیدن تلاش های شخصی که بنا به هر دلیلی سعی در ایجاد رابطه با افراد گروه یا طبقه خاصی رو داره که هیچ گونه سنخیتی به لحاظ طبقه اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی یا غیره با هم ندارن، حقیقتا یکی از رقت انگیز ترین صحنه هایه که یک انسان میتونه در طول حیاتش ببینه.


‏یه سری از دخترا هستن بعد اینکه ی ازدواج یا رابطه جدی ناموفق داشتن کسخل میشن. میرن یه دستیار آرایشگاهی یا منشی ای چیزی میشن بعد فک میکنن دیگه مستقل شدن. این جماعت یه سری عکس نوشته مخصوص هم دارن که در رابطه با موفقیت و امید و آزادی و این داستاناس میزارن پروفایلشون معمولا.


‏کاش متولد یکی از روستاهای یه کشورِ سرسبز اروپایی بودم و صبح به صبح شیرِ دو سه تا بزمو میدوشیدم و برای اسبم کاه و یونجه میریختم و یه سر میرفتم مزرعه
کلا اینترنت و موبایل هم استفاده نمیکردم و اصلا نمیدونستم ایران کدوم جهنم دره ای هست .


داشتم یه پست تو اینستا میخوندم که نوشته بود: "گاهی اوقات یه اتفاقی تو زندگیت میوفته که زندگیت رو دو قسمت میکنه: قبل از اون اتفاق و بعد از اون اتفاق." همینطور که سرگرم خوندن کامنتا بودم یکیش توجهمو جلب کرد، یه نفر کامنت گذاشته بود: "از یه جایی به بعد دیگه بعدی وجود نداره، همه چی قبل از بعده." چقد راست گفت. چقد بد راست گفت.
دیدی وقتی داری موزیک گوش میدی و به قسمت مورد علاقت که میرسه، یا هندزفری گوشِتو اذیت میکنه، یا احساس میکنی یکی داره صدات میزنه، یا یکی بهت زنگ میزنه، یا توو فکر میری، یا خوابت میبره، یا عطسه‌ت میگیره، یا فکر میکنی یه چیزی زیر تختته، یا خمیازه‌ای که میکشی گوشاتو کیپ میکنه، و هزارتا چیز دیگه که پیش میاد و باعث میشه که خلاصه تو از اون قسمت لذت نبری. که مجبور میشی مدام موزیکو بزنی عقب تا به اونجایی برسه که دلت میخواد دوباره گوش کنی ولی تموم اون اتفاقا دوباره
شازده کوچولو رو یادته؟ کلی سیاره ی ریزو درشت رو گشت، با یه عالمه موجود که براش حیرت انگیز بود روبرو شد، چیزایی رو دید که تو سیاره خودش وجود نداشت، با این وجود هر جا می‌رفت از‌ گل خودش که تو سیاره ی کوچولوش بود می‌گفت، از این که چقدر گلش رو دوست داره و چقدر دلتنگشه. تو هم گل منی. جوری که هرجا برم، حتی اگه فرسخ ها ازت دور بشم و هزاران نفرو ملاقات کنم، جات توی قلبم امنه و انقدر توی ذهن و حرفامی که عین همون هزار نفر بدون این که بگم می فهمن عاشقتم.????
دلتنگیِ طولانی آدم رو عوض میکنه، بی‌حوصله و بد اخلاق و حواس پرت میکنه، یهو به خودت میای می‌بینی دیگه خودتم نمیدونی اومدن اون چیز یا کسی که منتظرش بودی حالتو خوب میکنه یا نه. آدمارو تو دلتنگی نذارین، یهو برمی‌گردین می‌بینین هیچی سر جاش نیست مخصوصا خود اون شخص.
کسی رو پیدا کن که درونتو حس کنه. دیدنِ درون هرکس نیاز به زمان داره، بعد از اون، درونت اونقدرام واسش غریبه نیست. ولی حس شدنِ درونت، کار هرکسی نیست، حتی با زمان هم درک نمیشه. برای نشون دادنِ ذاتت، فقط باید آدم درستش پیدا شه. وقتی اتفاق بیفته، اون لحظه‌س که می‌فهمی تموم مدت داشتی برای چی صبر میکردی.♥️
تا حالا n تا آدم بهم گفتن چقد طرز فکرت قشنگه و همون آدما آخرش با من بحثشون میشد سر اینکه چرا مثل اونا فکر نمیکنم می‌خوام بگم نه روی تعریفای آدما و نه روی تخریباشون خیلی حساب نکن. ببین خودت با خودت چند چندی ببین خودت از خودت حالت بهم می‌خوره، یا حالت با خودت خوبه، اگه خوبه بدون همینی که هستی خوبه. فقط یادت باشه، قاطیِ هرکاری که میکنی سعی کن به کسی آسیب نزنی (فیزیکی و عاطفی) چون اگه آسیب بزنی هیچ جوره منطقی نیست که حالت با خودت خوب باشه و در واقع باید حالت
اگه بخوام توصیف کنم… توی مغزم یه خونس که حوض داره و یسری حیوون خونگی دارم و یه آهنگ آروم همیشه پلی… همیشه سعی میکنم از همونجا کارامو انجام بدم و پیشرفت کنم و حالمو خوب نگهدارم… باغچه‌ی خونه برام خیلی مهمه و هر روز بهش رسیدگی میکنم… اما نمیدونم چرا تلاش هام راجب اون باغچه هیچوقت به نتیجه نمیرسه و هی علف هرز در میاد و هی گیاهام قارچ میزنه و خراب میشن. این باغچه و اتفاقاتش کل زندگیمو تحت تاثییر میذاره… توی دنیای واقعی این باغچه احساساتمه و علف های هرز و

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

سهیل سنقر رشته مدیریت صنعتی پورتال و سایت تفریحی خبری ایرانیان ارائه انواع ساندویچ پانل، ورقهای مات و شفاف فایبرگلاس، پلی استر ، انواع کانکس و سردخانه، پشم سنگ پیفبا فایلوکس44 شرکت سایبان برقی متین فروشگاه قطعات الکترونیک اصفهان بازاربرق موگیت